اثاری از دنیل لیبسکیند

اثاری از دنیل لیبسکیند

اثاری از دنیل لیبسکیند ( معمار سبک دیکانستراکشن )

د‌‌ل‌مشغولی‌های لیبسکیند

بازنویسی و چاپ در هفته نامه پژوهشی، تحلیلی، آموزشی
نقش‌نو دوره نو – شماره ۷ – ۴ مهر ۱۳۸۵

در هرصورت، از زمانیکه من معماری را شروع کردم، از دفاتر مرسوم و متعارف بیزاری داشتم. آنها چیزی نزدیک به حال و هوای زیاده‌گویی و پر‌گویی و روزمره‌گی بودند. فرمهای تولیدی مرا نسبت به تمام فرمهای ویژه‌گری که به اصطلاح کذایی پروفسیونالیسم نامیده می‌شد، حساس و آلرژیک کرده بودند. 10 سال پیش به سبب پیامدی از یک عزم، یک تصادف، شایعه‌ای در خیابان و آغاز سفری غیر قابل تصور در مسیری به سمت پایین، که هنوز هم در حال سفر کردنیم دفترمان را در برلین بنا نهادیم.
پروژه‌ها در مسیری غیر منتظره و پیش‌بینی نشده پرورش یافته بودند، که ابدا تمرینی تقلیدی از روشهای کار موجود نبودند، اما کوشش می‌کند که تمام شور و هیجان درونی،‌ سرگذشت و راز و رمز معماری را در هم بشکند. بوسیله از قلم انداختن نقشهای فرم، عملکرد، دستورکار و برنامه و نقشهای جالب توجه در قلمروی جامعه و سیاست، که این هم مترادف با معماری است. پویایی‌های ساختمان بعد جدیدی را متعهد می‌شود. مراسم طراحی و ترسیم ساختمان، بیان دریغ و افسوس و روزمره‌گی خواب گونه، به ماده و جوهره اصلی که هیچ‌گونه صفحه طراحی قابل شناسایی نمی‌باشد، شکل دادند. این جوهره اصلی که رویهم رفته مات، کدر و نفوذناپذیر و مرموز پدیدار میشود، اغلب با ایمان سوسویی می‌زندو تماس با حقیقتی از عمیق‌ترین امید را تقدیم می‌کند.
جادوی معماری مختص هیچ‌گونه گرداننده‌ی منفردی نیست، زیراکه همیشه پیش‌از این، پیشرفتی شناور، انقلابی، صعودی و دمنده داشته است. درست است که معماری مسائل سیاسی، زمین‌شناختی و زبان‌شناختی و ... را نمایان می‌کند، اما یک چیز را می‌دانم که آن فقط شدت‌و‌سختی و علاقه‌و‌اشتیاق ندای ساخته شدنش می‌باشد که گاه با شوخی همراه است. آدرس کار من یک مسئله غامض و پیچیده و چند بعدی که با کمترین دید به گذشته و مسیری با منطق و قطعیت به نظر می‌آید می‌باشد. این مسیری است که در آن جالب توجه‌ترین ساختمان، نسبت به‌هر نوع ساختمان به‌خصوص دیگر که در امتداد این مسیر بنا نهاده‌شده باشد، می‌باشد. هدافش ناشناخته و پایان و خاتمه‌اش غیرقابل تعیین و نامعلوم می‌باشد. مسیر خودش ثابت می‌کند که این هم فقط گمان و تصور است و فرم گواه و مدرک آنچه تاکنون ساخته شده نمی‌باشد.
در یک کتاب، که در فهرست کتب مورد علاقه من می‌باشد، نوشته شده توسط هنری لوئیس برگسون ، منبع اخلاق و دین، مولف به نتیجه‌ای می‌رسد که عالم هستی ماشینی برای ارائه کردن خداوندگاران می‌باشد. (تاویل و تفسیری است سست و بی‌ربط) اما برای من معماری در حقیقت آن ماشینی است که عالم هستی را تولید می‌کند که آن هم خداوندگاران را تولید می‌کند.
گفتارها و عقاید دیده شده در اینجا دلیلی برای وجود حقیقت مسئله‌ای بسیار غیرممکن که‌ شایسته پیگیری است می‌باشد.

من در این مسیر خیلی خاص، مردم را پیدا کردم، که همیشه بیشتر در انتظار آنگونه فضاهایی می‌باشند که به آنها قبلا ارائه شده. برای شهروندان فردا خیلی دور از دسترس نخواهد بود که به این حقیقت، که بتوانند رویاهایشان را شبیه‌سازی کنند نایل آیند. این سایت یک سند و مدرک غیرقابل استناد و یک اعلامیه غیرمسلم می‌باشد. در این ذات معماری خودش بازتاب داده می‌شود.

روح سرگردان معماری جایی را می‌خواهد.
دانیل لیبسکیند.

سایت رسمی دانیل لیبسکیند.

اين نوشته ترجمه بخشهايي از يادداشت دانيل ليبسکيند در مورد طرح گسترش موزه يهود برلين است.






صحبت کردن در مورد موزه يهود برلين طي 25سال در جريان بود.
طي اين مدت بسياري از کارشناسان خبره و بازماندگان هالوکاست در مورد مفهوم و نتيجه ساختمان موزه يهود برلين بحث کردند نتيجه اين بحثها مسابقه موزه يهود بود که در سال1988_1989برگزار شد.
وقتي که من براي شرکت در اين مسابقه دعوت شدم حس ميکردم که اين پروژه براي من يک برنامه نيست از اين جهت که لازم نبود من براي فهم پروژه تحقيق کنم يا چيزي ابداع کنم بلکه من از کودکي با اين مفاهيم زندگي کرده بودم بيشتر خانواده ام را هولوکاست از من گرفته بود و خودم هم فقط چند صد کيلومتر دورتر از اينجا در لودز لهستان بدنيا آمده بودم .
سه ايده اصلي در ذهن داشتم که پروژه بر اساس آنها شکل گرفت:.
اول.عدم امکان درک تاريخ برلين بدون درک سهم بزرگ فرهنگي ,اقتصادي ,معنوي,شهروندان يهودي برلين.
دوم.ضرورت بيان اثر جسمي و روحي هالوکاست در خاطره شهر.
سوم .از ميان به رسميت شناختن هالوکاست و سهم يهوديان در برلين تاريخ اروپا و برلين استخراج ميشود.
نام رسمي اين پروژه موزه يهود است اما من اسم آنرا "بين خطوط "ناميدم .
اين کار را براي اين کردم که اين پروژه بين دو نوع خط يعني مفهوم اثر و سازماندهي و ارتباط در جريان است .
يکي از اين خطوط يک خط صاف است.اما به تکه هاي زيادي تقسيم شد.ديگري يک خط شکسته است اما به طور عجيبي ادامه پيدا کرد. در آن زمان درسايت واقعي پروژه من همواره يک رابطه نامرئي را احساس ميکردم يک رابطه خويشاوندي بين آلماني ها و يهوديان در برلين
حتي اگر مسابقه قبل از فروريختن ديوار برلين برکزار شده بود من حس کردم
يک المان ربط دهنده که از شرق به غرب حرکت کرده است و اين رابطه را به وجودآورده بود.
انسانهاي متشخص ,کارگران ,نويسندگان ,اهنگسازان ,هنرمندان و دانشمندان و شاعران,بين سنتهاي يهودي و فرهنگ ژرمن ها رابطه اي را به وجود آوردند.من اين رابطه را پيداکردم وآنرا به صورت ستاره اي مبهم و تغيير شکل يافته کشيدم ستارهاي که در خود فشرده ميشد يا پرشي در فرمش اتفاق ميافتاد ستاره ي زرد و مبهمي که سايت را پوشانده بود اين اولين جنبه اين پروژه بود.
براي من هميشه موسيقي شانبرگ و به طور خاص دوره اي که در برلين بوده جالب بوده است,بزرگترين اثر او موسي و هارون است که کامل نشد.
در پايان اپرا موسي چيزي نمي خواند او فقط مي گويد:"آه کلمه آه کلمه"
که اشارتي است به فقدان کلمه و ميتوان اين را فهميد که اين خود يک متن است و در اين لحظه هيچ صدايي شنيده نمي شود کلمات گمشده که به وسيله موسي ادا ميشود طلبي است براي کلمه براي طلب حرکت .اين به روشني فهميده ميشود من ميخواستم آن اپرا را معمارانه کامل کنم و اين دومين جنبه اين پروژه بود .
جنبه سوم اين پروژه علاقه من به نامهاي آن کسانيست که در سالهايي سياه هولوکاست از برلين اخراج شدند.
من به دنبال اين نامها گشتم و دوجلد کتاب که حاوي اين نامها بود را از بن دريافت کردم .
آنها به طوري باورنکردني تاثير گذار بودند بخاطر اينکه آنها شامل همه نامها نشاني ها و تاريخ تولد ها و تاريخ اخراج ومکان احتمالي مرگ قربانيان هالوکاست بودند.
من نامهاي اهالي برلين و جايي که آنها مرده بودند در رجينا,در لودز,و در کمپهارا جستجو ميکردم.چهارمين جنبه اين پروژه به وسيله خيابان والتر بنجامين شکل گرفت.
اين جنبه در راستاي 60قطعه رديفهاي ممتد در طول زيگزاگ شرکت داده شد.
هرکدام از اين ها محل اين ستاره را معلوم کرد. سه راه زيرزميني دسترسي وجود دارد که هر کدام داستان برنامه ريزي شده جداگانه اي دارد.اولين و بلندترين به پلکان اصلي منتهي ميشودبه عنوان ادامه تاريخ برلين و نمايش فضاها در موزه يهود .
راه دوم به بيرون جريان پيدا ميکند و در نهايت به باغE.T.A. Hoffmann که نمايش تبعيد يهوديان ازآلمان است ختم ميشود.
سومين محور به ويد هالو کاست و اينستاليشن آن ختم ميشود.
عكس هاي زير از موزه يهود در برلين - آلمان است:كار دنيل ليبسكيند







اين موزه را براي همه اهالي برلين تصور کرده ام براي همه شهروندان ,نه تنها در اين زمان بلکه براي همه کساني که ممکن است روزي مواريث و آرزوهايشان را در اين فضاي خاص پيدا کنند.همراه با کنايه اي به تاريخ يهوديان برلين اين موزه صداي سرنوشت آنها را بلند کرد .
من معتقدم که اين کار معماري را به سوالات حال حاضر بشريت مربوط ميکند.
در اين کار من دست به کار ساختن معماري تازه اي بودم و درک تازه اي از موزه و شناختي تازه از روابط بين برنامه فيزيکي و خلق فضاهاي معماري .

  
پاسخ با نقل قول
گپی بادانیل لیبسکیند( daniel libeskind )
24 سپتامبر 2003 – لندن ، انگلستان

بهترین لحظه روز چه زمانی است؟
زمانیکه به طور ناگهانی توسط چیزی شگفت زده میشوید.
که این دائما و درتمام زمان میباشد.

اکنون به چه نوع موسیقی گوش می‌دهید؟
صفحه دره طلایی.
بر طبق دستورالعمل ابتکاری که اعلام کرده بودند.

آیا شما به رادیو گوش میدهید؟
به ندرت، گاهی اوقات.

چه كتابهایی روی میز كنار بسترتان دیده میشود؟
خیلی زیاد! برای مثال کاتبی از رابلایس، یک کتاب از شعرهای امیلی دیکسون، کتاب اخیر سگهای پوشالی نام دارد. یک کتاب شعر از پتراچ ... .

آیا مجلات طراحی را مطالعه میکنید؟
گاه و بیگاه.

اخبار را از چه طریقی دریافت میکنید؟ از روزنامه ها؟
از شایعات.

شما توجه می‌كنید زن‌ها چطور لباس می‌پوشند؟ شما چه سلیقه ای دارید؟
زنان خوش لباس را همیشه ترجیح میدهم، اما برای پیدا کردن زیبایی به ماورای سطح و رویه ظاهری نگاه میکنم.

چه نوعی از لباسها را اجتناب می‌كنید بپوشید؟
من دوست دارم لباسهای تاثیر گذار و سودمند بپوشم و معمولا سیاه.

حیوان خانگی دارید؟
نه، حیوان خانگی ابدا.

زمانیکه بچه بودید میخواستید یک معمار بشوید؟
نه میخواستم بشوم کسی که خیلی جالب لباس میپوشد، کشیش، پلیس.

كجا روی طرحها و پروژه هایتان كار می‌كنید؟
هر جایی که هستم، هرجایی که میتوانم.

برای چه کسانی مایلید طراحی بكنید؟
من سخت گیر و مشکل پسند نیستم.

شما با معماران و طراحان در مورد کارتان بحث و تبادل نظر می‌كنید؟
گهگاه.

سبكتان را شرح بدهید،مانند اینكه به یك دوست خوبتان آنرا شرح می دهید.
پیش بینی نشده، غیرقابل پیشگویی.

میتونید تکامل کارهایتان را از اولین پروژه تا به اکنون شرح بدهید؟
فکر میکنم که پروژه یکسانی دارم انجام میدهم. تمامش پروژه یکسانی است.

کدامیک از پروژه هایتان شما را بسیار ارضا میكند؟
همیشه پروژه بعدی.

آیا ازمعماران و طراحان ماقبل از شما کسی هست كه تحسینش کنید؟
بسیارند، اساتید تمامی سرزمین ها را، وهمچنین استید امروز.

چه نصیحتی برای جوانان دارید؟
بدنبال امکان ناپذیر و غیر ممکن بروید.

در اخبار گفته شد ایتالیایی‌ها نگران بیكاری، جنایتكاری و فساد هستند. چه چیزی شما را نسبت به آینده نگران میكند؟
تنبلی.






منبع : http://www.designboom.com

  
 

موزه یهود برلین/دنیل لیبسکیند
نمایی از موزه یهود که در کل شبیه به یک خط شکسته است و یادآور درد و رنج.می توان در هم ریختن ستاره داوود را در فرم کلی این موزه دید و خوانش های متفاوتی از آن داشت.
یکی از ورودی ها از داخل ساختمان کنار موزه است. این بنا در تضاد با ساختار در هم ریخته موزه قرار می گیرد.
بنای موزه بر امتداد خط شکسته‌ای شکل گرفته است که بيان سرگذشت یهودیان در طول تاریخ است












دیوارهای سیاه و نا آشنا، فضاهایی که به بن بست می رسند...



تاریکی هراس آور و نورکوچکی که با زاویه ای شکسته از گوشه ای به درون می تابد حالتی از خفقان را به نمایش گذاشته است





لیبسکیند در طراحی این موزه 3 مسیر در نظر گرفته.این مسیرها از 3 مفهوم ویرانی، سرگردانی و وجود سر چشمه می گیرند که در زندگی یهودیان آلمان همواره موجود بود. سرگردانی از فضاهایی تشکیل شده که پنجره هایی به روبرو دارند. این مسیر ها و پنجره ها به چیز خاصی نمی رسند و هدف آنها القای مفهوم سرگردانی به بازدیدکنندگان است.

مسیر اول و دوم هیچ کدام به فضاهای نمایشگاهی نمی رسند و مسیر سوم یا همان “وجود” به گالری ها می رسد مسیر ویرانی به برج هولوکاست منتهی می شود که از دیگر اجزای ساختمان جداست.

کف این قسمت پر است از صورتک های چدنی که بازدید کنندگان باید از رویشان عبور کنند و با پا گذاشتن روی آنها صدایی شبیه جیغ انسان شنیده می شود. خطوط روی بنا هم نشأت گرفته از نقشه شهر برلین و نشان دهنده محله های یهودی نشین و خیابان هایی است که در آنها اتفاق یا حادثه ای مهم و تاریخی مرتبط با یهودیان روی داده است.





در کنار موزه باغهای معلقی قرار دارند که گیاهان در بالای ستونهایی روییده اند







اگر بین ستونهای این باغ بروید و به بالا نگاه کنید شاهد چنین منظره ای خواهید بود






مصاحبه با "دنیل لیبسکیند"
مصاحبه با دانيل ليبسكين Daniel Libeskind ، مۀ 1992
در پانزده سال گذشته، دانیل لیبسکیند نقش عمده ای در تبین نظریه پردازی معماری آوانگارد داشته است. اکنون این تقریباً نخستین بار است که کارهای وی به مرحله اجرا در می آید. طرح های بحث برانگیز وی برای گسترش بخش یهودی موزه برلین، و ساختمان مرکزی یک بانک بین المللی در ویسبادن، نشان از تحقق نخستین معماری دیکانستر اکتیویستی- با هر میزان اهمیت- دارد. مارک دودک و سوزانامیلر [مصاحبه کنندگان]، به دیدار لیبسکیند رفتَند تا به اطلاعات بیشتری درباره پیشینه شخصی و نیز رویکرد وی به معماری، به ویژه در پروژه موزه برلین، دست یابند.
پرسش: من تصور می کنم که دفتر شما برآیند کارتان در ویسبادن و همچنین شروع قریب الوقوع گسترش بخش یهودی موزه برلین خواهد بود. از بعد کیفی، شما در دفتر جدیدتان چه نوع فضایی را جستجو می کنید؟
د.ل.: هر چیز که در دسترس باشد. برلین از این جنبه، چیز بغرنجی است. دفتر من واقعاً نوعی آپارتمان است و من می کوشم تا تمایز بین خانه و دفتر کار را به حداقل ممکن برسانم. فلیپ جانسون به تازگی در این دفتر حضور داشت و واقعاً تعجب کرد که من چطوری می توانم کارم را از همین آپارتمان انجام دهم. شکل و شمایل دفتر تأثیری در من ندارد. اتفاقاً فکر می کنم من به دنبال چیزی هستم که قبلاً حکم دفتر کار را نداشته است. همین اواخر نمونه مختصری را در بالای یک مغازه قصابی دیدم، که پلان قرن نوزدهمی شاخص داشت و تا دل تان بخواهد فضایش منحصر به فرد و بسیار خاص بود. خیلی هم بو می داد. نینا [همسر وی] هم مهمترین فرد زندگی من و هم مهمترین فرد این دفتر است، چرا که شکل اداری به آن می دهد. او در عین حال بهترین و سخت گیرترین منتقد من نیز هست.
پرسش: شما در لودز لهستان به دنیا آمده اید و ظاهراً در همه جای دنیا زندگی کرده اید. خانه کجاست، و آیا اصولاً موضوع در خور اهمیتی است یا نه؟
د.ل. : بله، من در همه جای دنیا زندگی کرده ام؛ امریکا، لندن، میلان. حتی مدتی هم در فلسین اشغالی زندگی کردم. بچه ها ظاهراً به سفر خو می گیرند. آنها به همان مرض پدر و مادرشان دچارند و همه جا برای شان به یکسان مأنوس است. من این حرکت دائمی را چیزی منفی نمی دانم. بچه ها به آسانی با همه چیز می سازند، کلی زبان یاد می گیرند، و البته در این میان چیزهای منفی هم خواه و ناخواه وجود دارند، که از جمله آنها گم کردن دوستان است. من حس آدم های دائم به سفر را دارم. من برای خودم آینده ای در برلین می بینم، ولی به هر حال آنجا خانه من نیست. بیشتر بستگان من در اردوگاه های کار اجباری نابود شدند و من این را تا همین اواخر نمی دانستم. و اولین اردوگاه آزمایشی کار اجباری نیز در محله یهودی نشین لودز بود. این رخداد مشخصاً برای من اهمیت داشت. اولین مکان تبعید یا اخراج یهودیان برلین، همین محله یهودی نشین لودز بود. برلین نه تنها مرکز رایش بلکه در عین حال مرکز نابود سازی جمعیت یهودی اروپا بود. این خود تأثیر شگرفی بر نگرش من نسبت به موزه، تاریخ برلین و تاریخ اروپا داشته است. بنابراین بحث فقط برسر آلمان نیست طراحی این موزه تا حدی جنبه شخصی دارد چرا که من خود دارای تجاربی شخصی راجع به آدم سوزی نازی هستم، اما این مقوله فراتر از مسائل شخصی است. در زندگی فرهنگی امروز اروپا، نسل کاملی از مردم از بین رفته اند و این فقدان خود باعث به وجد آمدن عصر جدیدی شده است. چرا که در این میان حد واسطی وجود ندارد. نبود این تداوم یا حد واسط نیز به خاطر نابود شدن مردمی است که در واقع حامل این تجارب بوده اند. و البته، باور داشت های مردم هم تغییر کرده است. همه چیز تغییر کرده و این برلین، به کلی متفاوت از برلین 1933 است. این گونه است که با تلفیق این دو فرهنگ (برلین قدیم و سنت یهودی قدیم) می توان آن دو را با دوره حاضر به هم وصل کرد، و در عین حال چیزی تازه در مورد برلین امروز و فردا گفت. نیز چیزی راجع به طبیعت و ماهیت برلین گفت. برل برلین مربوط می شود، و نه منحصراً به قضیه آدم سوزی. چیز منبهمی هم که عمدی است در این بنا به چشم می خورد، و آن این که به اندازه تاریخ این شهر درهم وبر هم است و به اندازه مفاهیم این تاریخ، دشوار.
پرسش: شکل ساختمان های موجود موزه در محوطه کاملاً واضح است. این امر چه تأثیری بر فرم ساختمان جدید گذاشته است؟
د.ل. : نباید به چیزهای ظاهری از قبیل فرم اهمیت داد. همین کافی است که ساختمان جدید متفاوت از چیزهای موجود است. آنچه اهمیت دارد، تاثیری است که بر آدم بر جا می گذارد. امکان هر گونه برداشت هم از آن وجود دارد. این پروژه واپس گرا نیست، بلکه رو سوی آینده و تداوم روابط میان آلمان ها و یهودیان دارد. به هر حال شکل آن (اگر بحث بر سر شکل است) می تواند به بسیاری چیزها مربوط باشد- ساختمان مندلسون، بنای موجود، ساختمان IBA؛ آری شکل بنای جدید به همه اینها مربوط می شود. این ساختمان آینده متفاوتی دارد و به همین خاطر نمی تواند برای من در ساختمانی بلوک مانند باشد. این توسعه ی راستین است، نوعی پانوشت است، نوعی متمم یا مکمل است (به قول دریدا) و شبیه به نوعی مقدمه یا موخره است.
پرسش: آیا می توانید در جای دیگری هم موزه یهودی بسازید؟
د.ل.: یک نفر چنین پیشنهادی کرد، ولی من رد کردم. من که نمی توانم موزه یهودی ساز حرفه ای باشم. اما من با این ساختمان، از اینکه مسئولیت خطیری را بردوش گرفته ام، احساس غرور می کنم. من در برابر آنانی که هیچ گاه آن را نمی بینند، چرا که کشته شده اند یا روح شان زخم خورده و جریحه دار شده است، یعنی به عبارتی آن برلینی های دیگر، مسئولم. باید برای آنان که به تماشا می آیند، جالب توجه و چالش برانگیز و در عین حال چیز معنوی باشد. مردم راجع به معماری آن از دید حرفه ای بیندیشند. ساختمان باید به آنان آزادی چگونگی استفاده از آن را بدهد. فقط واقعیت خود ساختمان است که چیستی اس را مشخص می سازد. فشردگی و پیچیدگی بنا با تکمیل آن آشکار می گردد. چیزی است فطری و نفسانی . موزه در واقع تجربه ای است همواره سرگردان کننده و دوباره جهت دهنده تا بدین ترتیب تمرکز بر وقایع و تجربیات تاریخی را به بهترین شکل نمود دهد. موزه حکم نمایش چیزهایی تلفیق پذیر را دارد. ماهیت دنیای مدرن نیز همین است. زوایای تازه، به شیوه ای متفاوت مورد آزمون قرار می گیرد.

دوستان عزیز ، چند تا کار از دنیل گذاشتم ، امیدوارم

که  لذت ببرید .









































__________________

اثاری از دنیل لیبسکیند

اثاری از دنیل لیبسکیند ( معمار سبک دیکانستراکشن )

د‌‌ل‌مشغولی‌های لیبسکیند

بازنویسی و چاپ در هفته نامه پژوهشی، تحلیلی، آموزشی
نقش‌نو دوره نو – شماره ۷ – ۴ مهر ۱۳۸۵

در هرصورت، از زمانیکه من معماری را شروع کردم، از دفاتر مرسوم و متعارف بیزاری داشتم. آنها چیزی نزدیک به حال و هوای زیاده‌گویی و پر‌گویی و روزمره‌گی بودند. فرمهای تولیدی مرا نسبت به تمام فرمهای ویژه‌گری که به اصطلاح کذایی پروفسیونالیسم نامیده می‌شد، حساس و آلرژیک کرده بودند. 10 سال پیش به سبب پیامدی از یک عزم، یک تصادف، شایعه‌ای در خیابان و آغاز سفری غیر قابل تصور در مسیری به سمت پایین، که هنوز هم در حال سفر کردنیم دفترمان را در برلین بنا نهادیم.
پروژه‌ها در مسیری غیر منتظره و پیش‌بینی نشده پرورش یافته بودند، که ابدا تمرینی تقلیدی از روشهای کار موجود نبودند، اما کوشش می‌کند که تمام شور و هیجان درونی،‌ سرگذشت و راز و رمز معماری را در هم بشکند. بوسیله از قلم انداختن نقشهای فرم، عملکرد، دستورکار و برنامه و نقشهای جالب توجه در قلمروی جامعه و سیاست، که این هم مترادف با معماری است. پویایی‌های ساختمان بعد جدیدی را متعهد می‌شود. مراسم طراحی و ترسیم ساختمان، بیان دریغ و افسوس و روزمره‌گی خواب گونه، به ماده و جوهره اصلی که هیچ‌گونه صفحه طراحی قابل شناسایی نمی‌باشد، شکل دادند. این جوهره اصلی که رویهم رفته مات، کدر و نفوذناپذیر و مرموز پدیدار میشود، اغلب با ایمان سوسویی می‌زندو تماس با حقیقتی از عمیق‌ترین امید را تقدیم می‌کند.
جادوی معماری مختص هیچ‌گونه گرداننده‌ی منفردی نیست، زیراکه همیشه پیش‌از این، پیشرفتی شناور، انقلابی، صعودی و دمنده داشته است. درست است که معماری مسائل سیاسی، زمین‌شناختی و زبان‌شناختی و ... را نمایان می‌کند، اما یک چیز را می‌دانم که آن فقط شدت‌و‌سختی و علاقه‌و‌اشتیاق ندای ساخته شدنش می‌باشد که گاه با شوخی همراه است. آدرس کار من یک مسئله غامض و پیچیده و چند بعدی که با کمترین دید به گذشته و مسیری با منطق و قطعیت به نظر می‌آید می‌باشد. این مسیری است که در آن جالب توجه‌ترین ساختمان، نسبت به‌هر نوع ساختمان به‌خصوص دیگر که در امتداد این مسیر بنا نهاده‌شده باشد، می‌باشد. هدافش ناشناخته و پایان و خاتمه‌اش غیرقابل تعیین و نامعلوم می‌باشد. مسیر خودش ثابت می‌کند که این هم فقط گمان و تصور است و فرم گواه و مدرک آنچه تاکنون ساخته شده نمی‌باشد.
در یک کتاب، که در فهرست کتب مورد علاقه من می‌باشد، نوشته شده توسط هنری لوئیس برگسون ، منبع اخلاق و دین، مولف به نتیجه‌ای می‌رسد که عالم هستی ماشینی برای ارائه کردن خداوندگاران می‌باشد. (تاویل و تفسیری است سست و بی‌ربط) اما برای من معماری در حقیقت آن ماشینی است که عالم هستی را تولید می‌کند که آن هم خداوندگاران را تولید می‌کند.
گفتارها و عقاید دیده شده در اینجا دلیلی برای وجود حقیقت مسئله‌ای بسیار غیرممکن که‌ شایسته پیگیری است می‌باشد.

من در این مسیر خیلی خاص، مردم را پیدا کردم، که همیشه بیشتر در انتظار آنگونه فضاهایی می‌باشند که به آنها قبلا ارائه شده. برای شهروندان فردا خیلی دور از دسترس نخواهد بود که به این حقیقت، که بتوانند رویاهایشان را شبیه‌سازی کنند نایل آیند. این سایت یک سند و مدرک غیرقابل استناد و یک اعلامیه غیرمسلم می‌باشد. در این ذات معماری خودش بازتاب داده می‌شود.

روح سرگردان معماری جایی را می‌خواهد.
دانیل لیبسکیند.

سایت رسمی دانیل لیبسکیند.

اين نوشته ترجمه بخشهايي از يادداشت دانيل ليبسکيند در مورد طرح گسترش موزه يهود برلين است.






صحبت کردن در مورد موزه يهود برلين طي 25سال در جريان بود.
طي اين مدت بسياري از کارشناسان خبره و بازماندگان هالوکاست در مورد مفهوم و نتيجه ساختمان موزه يهود برلين بحث کردند نتيجه اين بحثها مسابقه موزه يهود بود که در سال1988_1989برگزار شد.
وقتي که من براي شرکت در اين مسابقه دعوت شدم حس ميکردم که اين پروژه براي من يک برنامه نيست از اين جهت که لازم نبود من براي فهم پروژه تحقيق کنم يا چيزي ابداع کنم بلکه من از کودکي با اين مفاهيم زندگي کرده بودم بيشتر خانواده ام را هولوکاست از من گرفته بود و خودم هم فقط چند صد کيلومتر دورتر از اينجا در لودز لهستان بدنيا آمده بودم .
سه ايده اصلي در ذهن داشتم که پروژه بر اساس آنها شکل گرفت:.
اول.عدم امکان درک تاريخ برلين بدون درک سهم بزرگ فرهنگي ,اقتصادي ,معنوي,شهروندان يهودي برلين.
دوم.ضرورت بيان اثر جسمي و روحي هالوکاست در خاطره شهر.
سوم .از ميان به رسميت شناختن هالوکاست و سهم يهوديان در برلين تاريخ اروپا و برلين استخراج ميشود.
نام رسمي اين پروژه موزه يهود است اما من اسم آنرا "بين خطوط "ناميدم .
اين کار را براي اين کردم که اين پروژه بين دو نوع خط يعني مفهوم اثر و سازماندهي و ارتباط در جريان است .
يکي از اين خطوط يک خط صاف است.اما به تکه هاي زيادي تقسيم شد.ديگري يک خط شکسته است اما به طور عجيبي ادامه پيدا کرد. در آن زمان درسايت واقعي پروژه من همواره يک رابطه نامرئي را احساس ميکردم يک رابطه خويشاوندي بين آلماني ها و يهوديان در برلين
حتي اگر مسابقه قبل از فروريختن ديوار برلين برکزار شده بود من حس کردم
يک المان ربط دهنده که از شرق به غرب حرکت کرده است و اين رابطه را به وجودآورده بود.
انسانهاي متشخص ,کارگران ,نويسندگان ,اهنگسازان ,هنرمندان و دانشمندان و شاعران,بين سنتهاي يهودي و فرهنگ ژرمن ها رابطه اي را به وجود آوردند.من اين رابطه را پيداکردم وآنرا به صورت ستاره اي مبهم و تغيير شکل يافته کشيدم ستارهاي که در خود فشرده ميشد يا پرشي در فرمش اتفاق ميافتاد ستاره ي زرد و مبهمي که سايت را پوشانده بود اين اولين جنبه اين پروژه بود.
براي من هميشه موسيقي شانبرگ و به طور خاص دوره اي که در برلين بوده جالب بوده است,بزرگترين اثر او موسي و هارون است که کامل نشد.
در پايان اپرا موسي چيزي نمي خواند او فقط مي گويد:"آه کلمه آه کلمه"
که اشارتي است به فقدان کلمه و ميتوان اين را فهميد که اين خود يک متن است و در اين لحظه هيچ صدايي شنيده نمي شود کلمات گمشده که به وسيله موسي ادا ميشود طلبي است براي کلمه براي طلب حرکت .اين به روشني فهميده ميشود من ميخواستم آن اپرا را معمارانه کامل کنم و اين دومين جنبه اين پروژه بود .
جنبه سوم اين پروژه علاقه من به نامهاي آن کسانيست که در سالهايي سياه هولوکاست از برلين اخراج شدند.
من به دنبال اين نامها گشتم و دوجلد کتاب که حاوي اين نامها بود را از بن دريافت کردم .
آنها به طوري باورنکردني تاثير گذار بودند بخاطر اينکه آنها شامل همه نامها نشاني ها و تاريخ تولد ها و تاريخ اخراج ومکان احتمالي مرگ قربانيان هالوکاست بودند.
من نامهاي اهالي برلين و جايي که آنها مرده بودند در رجينا,در لودز,و در کمپهارا جستجو ميکردم.چهارمين جنبه اين پروژه به وسيله خيابان والتر بنجامين شکل گرفت.
اين جنبه در راستاي 60قطعه رديفهاي ممتد در طول زيگزاگ شرکت داده شد.
هرکدام از اين ها محل اين ستاره را معلوم کرد. سه راه زيرزميني دسترسي وجود دارد که هر کدام داستان برنامه ريزي شده جداگانه اي دارد.اولين و بلندترين به پلکان اصلي منتهي ميشودبه عنوان ادامه تاريخ برلين و نمايش فضاها در موزه يهود .
راه دوم به بيرون جريان پيدا ميکند و در نهايت به باغE.T.A. Hoffmann که نمايش تبعيد يهوديان ازآلمان است ختم ميشود.
سومين محور به ويد هالو کاست و اينستاليشن آن ختم ميشود.
عكس هاي زير از موزه يهود در برلين - آلمان است:كار دنيل ليبسكيند







اين موزه را براي همه اهالي برلين تصور کرده ام براي همه شهروندان ,نه تنها در اين زمان بلکه براي همه کساني که ممکن است روزي مواريث و آرزوهايشان را در اين فضاي خاص پيدا کنند.همراه با کنايه اي به تاريخ يهوديان برلين اين موزه صداي سرنوشت آنها را بلند کرد .
من معتقدم که اين کار معماري را به سوالات حال حاضر بشريت مربوط ميکند.
در اين کار من دست به کار ساختن معماري تازه اي بودم و درک تازه اي از موزه و شناختي تازه از روابط بين برنامه فيزيکي و خلق فضاهاي معماري .

  
پاسخ با نقل قول
گپی بادانیل لیبسکیند( daniel libeskind )
24 سپتامبر 2003 – لندن ، انگلستان

بهترین لحظه روز چه زمانی است؟
زمانیکه به طور ناگهانی توسط چیزی شگفت زده میشوید.
که این دائما و درتمام زمان میباشد.

اکنون به چه نوع موسیقی گوش می‌دهید؟
صفحه دره طلایی.
بر طبق دستورالعمل ابتکاری که اعلام کرده بودند.

آیا شما به رادیو گوش میدهید؟
به ندرت، گاهی اوقات.

چه كتابهایی روی میز كنار بسترتان دیده میشود؟
خیلی زیاد! برای مثال کاتبی از رابلایس، یک کتاب از شعرهای امیلی دیکسون، کتاب اخیر سگهای پوشالی نام دارد. یک کتاب شعر از پتراچ ... .

آیا مجلات طراحی را مطالعه میکنید؟
گاه و بیگاه.

اخبار را از چه طریقی دریافت میکنید؟ از روزنامه ها؟
از شایعات.

شما توجه می‌كنید زن‌ها چطور لباس می‌پوشند؟ شما چه سلیقه ای دارید؟
زنان خوش لباس را همیشه ترجیح میدهم، اما برای پیدا کردن زیبایی به ماورای سطح و رویه ظاهری نگاه میکنم.

چه نوعی از لباسها را اجتناب می‌كنید بپوشید؟
من دوست دارم لباسهای تاثیر گذار و سودمند بپوشم و معمولا سیاه.

حیوان خانگی دارید؟
نه، حیوان خانگی ابدا.

زمانیکه بچه بودید میخواستید یک معمار بشوید؟
نه میخواستم بشوم کسی که خیلی جالب لباس میپوشد، کشیش، پلیس.

كجا روی طرحها و پروژه هایتان كار می‌كنید؟
هر جایی که هستم، هرجایی که میتوانم.

برای چه کسانی مایلید طراحی بكنید؟
من سخت گیر و مشکل پسند نیستم.

شما با معماران و طراحان در مورد کارتان بحث و تبادل نظر می‌كنید؟
گهگاه.

سبكتان را شرح بدهید،مانند اینكه به یك دوست خوبتان آنرا شرح می دهید.
پیش بینی نشده، غیرقابل پیشگویی.

میتونید تکامل کارهایتان را از اولین پروژه تا به اکنون شرح بدهید؟
فکر میکنم که پروژه یکسانی دارم انجام میدهم. تمامش پروژه یکسانی است.

کدامیک از پروژه هایتان شما را بسیار ارضا میكند؟
همیشه پروژه بعدی.

آیا ازمعماران و طراحان ماقبل از شما کسی هست كه تحسینش کنید؟
بسیارند، اساتید تمامی سرزمین ها را، وهمچنین استید امروز.

چه نصیحتی برای جوانان دارید؟
بدنبال امکان ناپذیر و غیر ممکن بروید.

در اخبار گفته شد ایتالیایی‌ها نگران بیكاری، جنایتكاری و فساد هستند. چه چیزی شما را نسبت به آینده نگران میكند؟
تنبلی.






منبع : http://www.designboom.com

  
 

موزه یهود برلین/دنیل لیبسکیند
نمایی از موزه یهود که در کل شبیه به یک خط شکسته است و یادآور درد و رنج.می توان در هم ریختن ستاره داوود را در فرم کلی این موزه دید و خوانش های متفاوتی از آن داشت.
یکی از ورودی ها از داخل ساختمان کنار موزه است. این بنا در تضاد با ساختار در هم ریخته موزه قرار می گیرد.
بنای موزه بر امتداد خط شکسته‌ای شکل گرفته است که بيان سرگذشت یهودیان در طول تاریخ است












دیوارهای سیاه و نا آشنا، فضاهایی که به بن بست می رسند...



تاریکی هراس آور و نورکوچکی که با زاویه ای شکسته از گوشه ای به درون می تابد حالتی از خفقان را به نمایش گذاشته است





لیبسکیند در طراحی این موزه 3 مسیر در نظر گرفته.این مسیرها از 3 مفهوم ویرانی، سرگردانی و وجود سر چشمه می گیرند که در زندگی یهودیان آلمان همواره موجود بود. سرگردانی از فضاهایی تشکیل شده که پنجره هایی به روبرو دارند. این مسیر ها و پنجره ها به چیز خاصی نمی رسند و هدف آنها القای مفهوم سرگردانی به بازدیدکنندگان است.

مسیر اول و دوم هیچ کدام به فضاهای نمایشگاهی نمی رسند و مسیر سوم یا همان “وجود” به گالری ها می رسد مسیر ویرانی به برج هولوکاست منتهی می شود که از دیگر اجزای ساختمان جداست.

کف این قسمت پر است از صورتک های چدنی که بازدید کنندگان باید از رویشان عبور کنند و با پا گذاشتن روی آنها صدایی شبیه جیغ انسان شنیده می شود. خطوط روی بنا هم نشأت گرفته از نقشه شهر برلین و نشان دهنده محله های یهودی نشین و خیابان هایی است که در آنها اتفاق یا حادثه ای مهم و تاریخی مرتبط با یهودیان روی داده است.





در کنار موزه باغهای معلقی قرار دارند که گیاهان در بالای ستونهایی روییده اند







اگر بین ستونهای این باغ بروید و به بالا نگاه کنید شاهد چنین منظره ای خواهید بود






مصاحبه با "دنیل لیبسکیند"
مصاحبه با دانيل ليبسكين Daniel Libeskind ، مۀ 1992
در پانزده سال گذشته، دانیل لیبسکیند نقش عمده ای در تبین نظریه پردازی معماری آوانگارد داشته است. اکنون این تقریباً نخستین بار است که کارهای وی به مرحله اجرا در می آید. طرح های بحث برانگیز وی برای گسترش بخش یهودی موزه برلین، و ساختمان مرکزی یک بانک بین المللی در ویسبادن، نشان از تحقق نخستین معماری دیکانستر اکتیویستی- با هر میزان اهمیت- دارد. مارک دودک و سوزانامیلر [مصاحبه کنندگان]، به دیدار لیبسکیند رفتَند تا به اطلاعات بیشتری درباره پیشینه شخصی و نیز رویکرد وی به معماری، به ویژه در پروژه موزه برلین، دست یابند.
پرسش: من تصور می کنم که دفتر شما برآیند کارتان در ویسبادن و همچنین شروع قریب الوقوع گسترش بخش یهودی موزه برلین خواهد بود. از بعد کیفی، شما در دفتر جدیدتان چه نوع فضایی را جستجو می کنید؟
د.ل.: هر چیز که در دسترس باشد. برلین از این جنبه، چیز بغرنجی است. دفتر من واقعاً نوعی آپارتمان است و من می کوشم تا تمایز بین خانه و دفتر کار را به حداقل ممکن برسانم. فلیپ جانسون به تازگی در این دفتر حضور داشت و واقعاً تعجب کرد که من چطوری می توانم کارم را از همین آپارتمان انجام دهم. شکل و شمایل دفتر تأثیری در من ندارد. اتفاقاً فکر می کنم من به دنبال چیزی هستم که قبلاً حکم دفتر کار را نداشته است. همین اواخر نمونه مختصری را در بالای یک مغازه قصابی دیدم، که پلان قرن نوزدهمی شاخص داشت و تا دل تان بخواهد فضایش منحصر به فرد و بسیار خاص بود. خیلی هم بو می داد. نینا [همسر وی] هم مهمترین فرد زندگی من و هم مهمترین فرد این دفتر است، چرا که شکل اداری به آن می دهد. او در عین حال بهترین و سخت گیرترین منتقد من نیز هست.
پرسش: شما در لودز لهستان به دنیا آمده اید و ظاهراً در همه جای دنیا زندگی کرده اید. خانه کجاست، و آیا اصولاً موضوع در خور اهمیتی است یا نه؟
د.ل. : بله، من در همه جای دنیا زندگی کرده ام؛ امریکا، لندن، میلان. حتی مدتی هم در فلسین اشغالی زندگی کردم. بچه ها ظاهراً به سفر خو می گیرند. آنها به همان مرض پدر و مادرشان دچارند و همه جا برای شان به یکسان مأنوس است. من این حرکت دائمی را چیزی منفی نمی دانم. بچه ها به آسانی با همه چیز می سازند، کلی زبان یاد می گیرند، و البته در این میان چیزهای منفی هم خواه و ناخواه وجود دارند، که از جمله آنها گم کردن دوستان است. من حس آدم های دائم به سفر را دارم. من برای خودم آینده ای در برلین می بینم، ولی به هر حال آنجا خانه من نیست. بیشتر بستگان من در اردوگاه های کار اجباری نابود شدند و من این را تا همین اواخر نمی دانستم. و اولین اردوگاه آزمایشی کار اجباری نیز در محله یهودی نشین لودز بود. این رخداد مشخصاً برای من اهمیت داشت. اولین مکان تبعید یا اخراج یهودیان برلین، همین محله یهودی نشین لودز بود. برلین نه تنها مرکز رایش بلکه در عین حال مرکز نابود سازی جمعیت یهودی اروپا بود. این خود تأثیر شگرفی بر نگرش من نسبت به موزه، تاریخ برلین و تاریخ اروپا داشته است. بنابراین بحث فقط برسر آلمان نیست طراحی این موزه تا حدی جنبه شخصی دارد چرا که من خود دارای تجاربی شخصی راجع به آدم سوزی نازی هستم، اما این مقوله فراتر از مسائل شخصی است. در زندگی فرهنگی امروز اروپا، نسل کاملی از مردم از بین رفته اند و این فقدان خود باعث به وجد آمدن عصر جدیدی شده است. چرا که در این میان حد واسطی وجود ندارد. نبود این تداوم یا حد واسط نیز به خاطر نابود شدن مردمی است که در واقع حامل این تجارب بوده اند. و البته، باور داشت های مردم هم تغییر کرده است. همه چیز تغییر کرده و این برلین، به کلی متفاوت از برلین 1933 است. این گونه است که با تلفیق این دو فرهنگ (برلین قدیم و سنت یهودی قدیم) می توان آن دو را با دوره حاضر به هم وصل کرد، و در عین حال چیزی تازه در مورد برلین امروز و فردا گفت. نیز چیزی راجع به طبیعت و ماهیت برلین گفت. برل برلین مربوط می شود، و نه منحصراً به قضیه آدم سوزی. چیز منبهمی هم که عمدی است در این بنا به چشم می خورد، و آن این که به اندازه تاریخ این شهر درهم وبر هم است و به اندازه مفاهیم این تاریخ، دشوار.
پرسش: شکل ساختمان های موجود موزه در محوطه کاملاً واضح است. این امر چه تأثیری بر فرم ساختمان جدید گذاشته است؟
د.ل. : نباید به چیزهای ظاهری از قبیل فرم اهمیت داد. همین کافی است که ساختمان جدید متفاوت از چیزهای موجود است. آنچه اهمیت دارد، تاثیری است که بر آدم بر جا می گذارد. امکان هر گونه برداشت هم از آن وجود دارد. این پروژه واپس گرا نیست، بلکه رو سوی آینده و تداوم روابط میان آلمان ها و یهودیان دارد. به هر حال شکل آن (اگر بحث بر سر شکل است) می تواند به بسیاری چیزها مربوط باشد- ساختمان مندلسون، بنای موجود، ساختمان IBA؛ آری شکل بنای جدید به همه اینها مربوط می شود. این ساختمان آینده متفاوتی دارد و به همین خاطر نمی تواند برای من در ساختمانی بلوک مانند باشد. این توسعه ی راستین است، نوعی پانوشت است، نوعی متمم یا مکمل است (به قول دریدا) و شبیه به نوعی مقدمه یا موخره است.
پرسش: آیا می توانید در جای دیگری هم موزه یهودی بسازید؟
د.ل.: یک نفر چنین پیشنهادی کرد، ولی من رد کردم. من که نمی توانم موزه یهودی ساز حرفه ای باشم. اما من با این ساختمان، از اینکه مسئولیت خطیری را بردوش گرفته ام، احساس غرور می کنم. من در برابر آنانی که هیچ گاه آن را نمی بینند، چرا که کشته شده اند یا روح شان زخم خورده و جریحه دار شده است، یعنی به عبارتی آن برلینی های دیگر، مسئولم. باید برای آنان که به تماشا می آیند، جالب توجه و چالش برانگیز و در عین حال چیز معنوی باشد. مردم راجع به معماری آن از دید حرفه ای بیندیشند. ساختمان باید به آنان آزادی چگونگی استفاده از آن را بدهد. فقط واقعیت خود ساختمان است که چیستی اس را مشخص می سازد. فشردگی و پیچیدگی بنا با تکمیل آن آشکار می گردد. چیزی است فطری و نفسانی . موزه در واقع تجربه ای است همواره سرگردان کننده و دوباره جهت دهنده تا بدین ترتیب تمرکز بر وقایع و تجربیات تاریخی را به بهترین شکل نمود دهد. موزه حکم نمایش چیزهایی تلفیق پذیر را دارد. ماهیت دنیای مدرن نیز همین است. زوایای تازه، به شیوه ای متفاوت مورد آزمون قرار می گیرد.

دوستان عزیز ، چند تا کار از دنیل گذاشتم ، امیدوارم

که  لذت ببرید .









































__________________

مطالب از هیما گرمیانی با همکاری نادیا گلولانی

گزارش تخلف
بعدی